Home
اشاره به خطبه 215 نهج البلاغه به مناسبت شهادت امیرالمومنین(ع)
یکی از تکان دهنده ترین جمله هایی که تا به حال خوندم، جملهای از امیرالمومنین علی (ع) در خطبه ۲۱۵ نهج البلاغه است.
حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
"اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی": « خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری!»
▪️یعنی نکند قبل از اینکه جانم را بگیری، شرفم، انسانيتم، عدالتم، و….گرفته شده باشد
و تبدیل به یک تفاله ای شده باشم که تو جانم را می گیری!
و این همان جمله معروف است که می گوید: ما آمده ایم تا زندگی کنیم و قیمت و ارزش پیدا کنیم؛
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم!
شهادت حضرت علی (ع)
ای نخلهای کوفه! امام شما چه شد؟
آن اشک و شور و گریه و حال و دعا چه شد؟
▪️محراب کوفه! سرخی دامان تو ز چیست؟
سجادۀ علی! علی مرتضی چه شد؟
▪️هم صحبت غریب تو ای چاه کوفه کو؟
فریادهای آن دل درد آشنا چه شد؟
▪️ای کودک یتیم که خالی است سفرهات
آورد آنکه بهر تو هر شب غذا چه شد؟
🏴شهادت مولای متقیان، یاور یتیمان، امیرالمومنین علی (ع) تسلیت باد🏴
ادای احترام مقامات استانی و شهرستانی به مقام شامخ شهدای گمنام و علامه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی در 21 بهمن ۱۴۰۰
ادای احترام سردار نظری استاندار خراسان رضوی، حجت الاسلام و المسلمین صادقی نسب امام جمعه گناباد،
حجت الاسلام فاطمی رئیس اداره تبلیغات اسلامی، صفایی نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی،
نصیری فرماندار گناباد و سایر مقامات استانی و شهرستانی
به مقام شامخ شهدای گمنام و علامه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی
بخشی از اشعار علامه بهلول در توصیف بهترین بانوی عالم حضرت فاطمه زهرا(س)
کند او چون که مردان را شفاعت
زنان بینند از زهرا شفاعت
همان زهرا که حیدر را ضجیعه است
خدای فرد اکبر را ودیعه است
همان ذاتی که در شأن وکرامت
مقامش نیست کمتر از امامت
همان شخصی که گر چه جنس زن بود
ولی در فضل کفو بوالحسن بود
نمی فرمود حق گر خلق حیدر
نبود او را زمردان کفو و همسر
به سر وجهر عالم عالمه اوست
مراد از فاتحه وخاتمه اوست
خداوند مبین را مظهر است او
سرور سینه ی پیغمبر است او
جلال ذوالجلالی ظاهر از وی
صفای مصطفایی زاهر از وی
زنور پاک یزدان قطعه هست او
نبی هاشمی را بضعه هست او
کسی کز مهر او دلشاد باشد
اگر محبوس بود آزاد باشد
زحبّش هر که دل را ساخت سرشار
برایش کنج زندان است گلزار
به عشقش بسته ام چون از ازل عهد
به کامم تلخی حبس است چون شهد